ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

ده ماهگي و سفره هفت سين

ديروز شنبه 27 اسفند درست در روزي كه خوشگل نازم 10 ماهه شد با ماماني بلافاصله بعد از كارم رفتيم خونشون تا سفره هفت سينشو بچينيم. تو شيراز رسم نيست كه براي ني ني سفره هفت سين بندازن و همه رو دعوت كنن تا بيان و ببينن كه ما چه كرديم و چه ها مي تونيم بكنيم البته نمي دونم آيا قديم هم اين رسم بوده يا نه! شايدم مثل جشن آش دندوني و حنا بندون از شهرهاي ديگه وارد شيراز شده مگرنه فك و فاميل ما كه همچين چيزي رو تا الان نداشتن. اما ماماني مهربون از اون زماني كه رفته بوديم براي ياسي خوشگله دوبي سيسموني بخريم، مدام توي فكر اولين عيد نوروز خوشگله بود كه خودش براش سفره هفت سين رو آماده كنه و بدون هيچ هياهويي ببره و توي خونشون پهن كنه.حتي چ...
29 اسفند 1390

اندر احوالات یه آدم بی دندون!

اين عكس شب ورود محمد جونیه یکشنبه ٢١ اسفند كه هنوز دندون پاييني خانم درنيومده بود. نه، اشتباه نكنيد نه ناراحته و نه آب نبات توي دهنشه، ايشون دندون بالاييشونو مي مكن!!!!!! ...
28 اسفند 1390

به بهانه 10 ماهه شدن

این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته میشه! به بهانه ١٠ ماهه شدن یاسمین و درخواستهای شما دوستای خوب نینی وبلاگی یک سری عکس از یاسی براتون میذارم. بقیه در ادامه مطلب...       ...
27 اسفند 1390

ده ماهگي شاهزاده بهشتي ما

ماه كوچولوي من،‌ امروز شمارگان ماههاي عمرت دو رقمي ميشه، اين يعني تغيير، يعني بزرگتر شدن و اينكه ديگه چيزي نمونده به يكسالگي... خوشگل و ناناس خاله، آخرين ماه تك رقمي عمرت يعني نه ماهگي خاطرات زيادي براي ما به همراه داشت. روزهاي خوبي كه پر از خير بود و بركت. پنجشنبه ٢٧ بهمن 90 اولين ماهگردي بود كه دركنارمون نبودي و اونروز رو در جزيره كيش با مامان و بابا جشن گرفتي. شنبه شب 29 بهمن برگشتي و نيمه شب يكشنبه 30 بهمن يعني چند ساعت بعد از برگشتن شما،‌ محمد كوچولو هم راه آمدن رو در پيش گرفت. اوج اضطراب و نگراني ولي بحمدالله آمد 37 روز زودتر از موعد مقرر. يكشنبه 30 بهمن در نه ماه و سه روزگي شما، كلي خاطره دار شديم. محمد كوچولو به دنيا اوم...
27 اسفند 1390

خاله و خواهر زاده

  خاله هدي هفت ماهه (قرن بيستم)- خوشگل تر بودم ولي دوربين عهد بوق و جنگ و ... ياسمين زهراي خوشگل و ماه نه ماهه (قرن بيست و يكم)- نفس من بيده! ...
24 اسفند 1390

دومین دندون یاسمین زهرا

این پست توسط مامان یاسمین زهرا نوشته میشه! سلام خوشگلم دیروز دومین دندون خوشگلت در آمد درست 23 روز بعد از اولین دندونت ! امروز منم رفتم و دندون عقلم رو کشیدم واااااااااااااااااااااااااااااااای خدا نصیب نکنه دندونم بیحس نشده بود  وچرک هم داشت وقتی انبر انداخت تا بکشه دندونم رو 6 متر از جا پریدم، تمام بدنم میلرزید . امروز من یه دندون از دست دادم و در عوض یاسی دومین دندونش جوونه زد اونم درست زیر دندون اولیش!الان یاسی 2 تا دندون داره یه دونه بالا سمت چپ و یه دونه پایین سمت چپ . ...
24 اسفند 1390

ياسمين زهرا و ناگفته هاي اين چندوقته و خريد عيد

خيلي حرف دارم در مورد گل ناناسم ولي سرم خيلي شلوغه و خيلي كار دارم. مامانشم كه فقط عشق عكسه و دو سه تا خط بيشتر نمي حرفه. اما من پر حرف، نمي تونم دو سه كلام بنويسم. پريشب 21 اسفند وقتي بابايي از تهران برگشتن، دخمله خودشو كلي لوس كرد براي باباجونش. تازشم نمي گم كه شب قبلش كه بابايي توي تلويزيون مصاحبه داشت وقتي ازش مي پرسيدن بابايي كو؟ نشونش مي داد و ذوق ميكرد و براي تلويزيون (كه بابايي توش بود) موش ميشد. دخمله شيطون و بلا، ياد گرفته وقتي ميگيم هورا! جيغ ميكشه و همراش دست ميزنه و بعد از چندثانيه دوباره خودش تكرار ميكنه يعني جيغ ميكشه و دست و ...... (نفس من بيده). پريشب كه داشت اينكارو ميكرد، موقع جيغش دستم رو سريع روي دهنش ميذاشتم و بر ميد...
23 اسفند 1390

300 روزگي نفس ما

    امروز 22 اسفند 1390 ساعت 4 بعدازظهر فرشته كوچولوي ما، 300 روزه ميشه و دقيقاً 65 روز تا اولين سالروز تولدش باقي مونده. 300 روز پر از شادي و شور گذشت... خواب و خوراكمان يك كلمه بود ياسمين زهرا... اوج خير و بركت حضورش 30 بهمن 1390 در 278 روزگي بود يعني روزي كه دردانه گل محمدي مان به دنيا آمد و ديروز در 299 روزگي ياس سپيدمان، گل خوشبوي محمدي ما در بيست و يك روزگي در آغوشمان قرار گرفت. خدايا شكرت به خاطر اين همه موهبت و زيبايي.                                روز با تــو بودن مبارك!  ...
22 اسفند 1390

اولين ديدار يه دخمل خانم ماه و پسر خاله كوچولوش

امروز 21 اسفند90 در نه ماه و بيست و چهار روزگي، بالاخره پسر خاله خوشگلتو ديدي... هنوز يكي دوساعت از اومدن خوشگل خان نگذشته بود كه با مامان و بابا اومدين خونه ما. محمد كوچول و مامان و باباش توي اتاق بودن كه شما رسيدين. اول از همه كه تا منو بالاي راه پله ديدي از خوشحالي كلي بال بال زدي و موش شدي تا پريدي تو بغل خاله. بردمت پيش محمد ناناس، اما هيچ عكس العمل خاصي نشون ندادي و بيشتر توجهت به عمو عليرضا بود كه داشتن لامپ اتاق رو كه يهو تكيده بود عوض ميكردن. هي گفتم نيگا ني ني، نيگا محمد كوچول و تو اصلا برات جالب نبود، تا اينكه ني ني يه ذره تكون خورد و تو به خاله سارا و ني نيش خنديدي و موش شدي و اون دندون خوشگلت پيدا شد. بريم اون پشت ببينيم چ...
22 اسفند 1390

محمد كوچولو داره مياد

  اگه خدا بخواد خاله سارا و عمو عليرضا رفتن بيمارستان تا محمد كوچولو رو بيارن. من و مامان و بابا هم تا ني ني اومد ميدوييم ميريم خونه خاله هدي اينا تا ني ني محمد رو ببينيم. دعا كنين براي پسمل خاله خوشگلم. راستي يه عكسشو خاله هدي گذاشته توي وبلاگش. برين ببينين چه گليه! http://nini91-akbari.niniweblog.com   ...
21 اسفند 1390